به افتخار ..

شب دراز استو قلندر در   خواب
سر پُر از غصه شدو دل بی تاب

دست های خسته پدر ، زخمی
دلهای زخمی مادر ،     بی تاب

خجل از روی     رخ فرزند است
پدر ساکن        پایین شهر است


کوه عشق هستو دو پایش بوسم
مادرم ،        نوکرتم دست بوسم


نفس جان منی تا هستی
پدرم ، دارو ندارم هستی

از خودم
الان یه هویی