با کدامین شانه بهتر می کنی   دیوانه ام
موی تو شانه کنم یا سر نیهی بر شانه ام
مهمان نگاهم شو، دریک شب رویایی 
بگشای به روی من، یک پنجره زیبایی 
 
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندارم

شست باران همه کوچه خیابان ها را
پس چرا مانده غمت بر دل بارانی ما

فانوس نگاهم را       آویخته ام بر در 
من منتظرم زیرا، گفتند "تو می آیی"


بیرون ز تو نیست هر آنچه می خواسته ام
فهرست تمام ارزوهای منی ...

ما را که تو منظوری
خاطر نرود    جایی

ای انکه طبیب درد های            مایی
این درد ز حد رفت ! چه می فرمایی

می رود از ما جدا گردد       ولی
جان دل با اوست هر جا می رود

آتش به دلم مانده و              باران به نگاهم
این خاصیت بغض به جا مانده ز عشق است

هر زمان فالی گرفتم ، غم مخور آمد ، ولی
این امید واهی حافظ مرا بیچاره        کرد

علت کوری یعقوب نبی معلوم است
شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد !

می روم و نمی رود 
از سر من خیال تو

این چه دردیست که من مستمو دلدارم نیست
همه هستند ولی لیلی اشعارم               نیست

این که با ستمت کم نشود ، باکی    نیست
کوشش ما همه این است که افزون نشود

نکند فکر کنی در دل من یاد تو             نیست
گوش کن نبض دلم ، زمزه اش با تو یکی است

تو به تحریک فلک ، فتنه دوران     منی
من به تصدیق نظر ، محو تماشای توام

وانگه که به تیرم زنی اول    خبرم ده
تا پیشترت بوسه دهم دست و کمانت

ترسم که باز  گردی
از دست رفته باشم