شب دراز استو قلندر در خواب
سر پُر از غصه شدو دل بی تاب
دست های خسته پدر ، زخمی
دلهای زخمی مادر ، بی تاب
خجل از روی رخ فرزند است
پدر ساکن پایین شهر است
کوه عشق هستو دو پایش بوسم
مادرم ، نوکرتم دست بوسم
نفس جان منی تا هستی
پدرم ، دارو ندارم هستی
از خودم
الان یه هویی